رواندرمانی متمرکز بر انتقال و اختلالات شخصیت با دکتر اتو کِرنبرگ 25 آوریل 2025
مصاحبه کننده: دکتر دیوید پودِر/ پادکست روانپزشکی و رواندرمانی[1]
بخش چهارم:
شخصیت هیستریونیک
شخصیت پارانوئید
شخصیت اسکیزوئید
ترجمه: بابک شریف زاده
-
- شخصیت هیستریونیک در مقابل شخصیت هیستریکال
پودِر:
من همچنین کنجکاوم که بدانم- شما قبلاً به شخصیت نمایشی اشاره کردید- آیا این را در سطحِ مرزیِ عملکرد میبینید یا بیشتر نوروتیک یا هر دو؟
کرنبرگ:
بله. در این مورد در ادبیاتِ علمی سردرگمی وجود دارد. اختلالِ شخصیتِ سطح بالایی وجود دارد: اختلال شخصیت هیستریکال. که هویتِ بهنجار داشته و مشکل اصلی در آن، مهار جنسی و تلاش برای غلبه بر مهار جنسی به روشهای مختلف است. تمایل جنسی [برای آنها] مشکلی بزرگ است. آنها کاملاً بالغانه رفتار میکنند مگر در مورد میل جنسی، که نسبت به آن کاملاً کودکانه عمل میکنند. در حال حاضر غالبا از لحاظ سیاسی شخصیت هیستریکال به نوعی حمله به زنان تعبیر میشود چون این تصور وجود دارد که تنها زنان شخصیت هیستریکال دارند؛ که اشتباه است. مردان نیز شخصیت هیستریکال دارند. طبقهبندی رسمی اختلالات شخصیت، این اختلال را “اختلال شخصیت هیستریونیک” نامیده است تا از بار سیاسی آن کاسته شود؛ و اختلال شخصیت هیستریونیک، در طبقهبندی رسمی، هم هیستریکال و هم هیستریونیک را شامل میشود و به معنای دقیق کلمه معادل “شخصیتِ کودکانه” است، که بیمارانی با مشکلات جنسی بوده و بخشی از یک اختلال شخصیتِ شدیدِ عمومی با پراکندگی هویت هستند. بنابران به طور کلی [اصطلاح] “شخصیت هیستریونیک” طوری مورد استفاده قرار میگیرد که شامل طیف وسیعی میشود. آنها اکثرا سازمان شخصیت مرزی دارند، در عین حال، یک زیرگروه [از آنها]، بخشی از یک سازمان نوروتیک سطح بالاتر هستند.
چگونه این تمایز را ایجاد کنیم؟ اختلال شخصیت هیستریونیک در تمام جنبههای زندگی، کار، حرفه، مدرسه، عشق، رابطه جنسی و زندگی اجتماعی، کودکانه یا بچهگانه عمل میکند. که بخشی از یک واپسروی کودکانه است. احساسات بیشتر از طریق رفتار ابراز میشوند تا به صورت کلامی. و اغراق در رفتار چیزی است که از بیرون به صورت نمایشی بودن دیده میشود، یک بزرگنمایی! رفتار اغراقآمیز نمایشی، که کیفیتی بچهگانه دارد از جنبههای مهم این اختلال شخصیت است. نمایشگری به معنای اغراق عملی در احساسات واقعی فرد است و در مقایسه با ابراز احساسات واقعی به معنای عمیق، حس تصنعی بودن را منتقل میکند. بنابراین آنها بیمارانی هستند که حس بزرگنمایی را القا میکنند، گویی با احساساتشان نمایشی اجرا میکنند تا دیگران را تحت تأثیر قرار دهند، انگار که عمیق باشند. این فقدان خلوص نیت و بیصداقتی به نظر میرسد، در حالی که در واقع بخشی از یک واپسروی کلی کودکانه به ارتباط عاطفیِ کودکانهای است.
بنابراین، شخصیت هیستریونیک در افرادی که در تمام تعاملات خود رفتار کودکانه دارند، ممکن است شامل بازداری جنسی باشد. اما اغلب به طرز شگفتآوری این اتفاق نمیافتد. غالبا، شخصیت هیستریونیک در سطح مرزی از نظر جنسی آزادتر از شخصیت هیستریکال در سطح نوروتیک است، زیرا شخصیت هیستریکال با استفاده از مکانیسم واپسرانی، پاسخ جنسی را کاملاً مهار میکند. در حالی که شخصیت مرزی، با مکانیسم دوپارهسازی، قادر است با یک شریک جنسی رابطهای عالی و با دیگران هیچ واکنش جنسیای نداشته باشد. بنابراین به طرز عجیبی، بیماران مرزی ممکن است نسبت به بیماران نوروتیکِ سطح بالاتر، از نظر جنسی آزادتر باشند. مشکل اصلی در رابطه با دیگران است و البته، بیماران مرزیای که علاوه بر تمام مشکلاتشان، بازداری جنسی بسیار شدیدی داشته و ظرفیت هیچ گونه هیجان یا لذت جنسی را ندارند، مهمترین گروه بازداری جنسی را تشکیل میدهند که نیاز به درمان طولانی مدت دارد.
- شخصیت پارانوئید
پودِر:
هوم. ممکن است در مورد سطحِ مرزیِ عملکرد در تیپ شخصیتی پارانوئید صحبت کنیم؟ مثلاً چه چیزی بیشتر در این گروه رایج است؟
کرنبرگ:
شخصیتهای پارانوئید از مکانیسم همانندسازی فرافکنانه به عنوان یک مکانیسم غالب استفاده میکنند. آنها بخشی از سازمان شخصیت مرزی با پرخاشگری شدید هستند که به دلیل همین مکانیسم آن [پرخاشگری] را به دیگران نسبت میدهند، به این معنی که نسبت به هر چیزی که بتوان آن را به عنوان نگرش منفی نسبت به آنها تعبیر کرد، بیش از حد حساسیت دارند. آنها شک دارند که رفتار دیگران نشان دهندهی خصومت نسبت به آنها باشد – خصومت یا تلاشی برای پنهان کردن آن. در عین حال، آنها به دلیل پرخاشگری مفرطی که [درونشان] دارند گرایش دارند بسیار پرخاشگرانه رفتار کنند. و تمایل دارند از کنترل همهتوانانه برای کنترل افراد دیگری که حس میکنند در پرخاشگری نسبت به آنها برتری دارند، استفاده کنند. بنابراین ترکیبی از رفتار پرخاشگرانه، سوءظن بیش از حد و تلاش برای کنترل سادیستیک دیگران، ویژگیهای اصلی شخصیت پارانوئید هستند.
- شخصیت اسکیزوئید
پودِر:
و….، و کمی هم به اسکیزوئید اشاره کردید. اسکیزوئید با سطحِ مرزیِ عملکرد.
کرنبرگ:
بله. شخصیت اسکیزوئید عمدتاً از مکانیسم دوپارهسازی در تلاش برای جلوگیری از تعارضات استفاده میکند. دوپارهسازی عمومی در ابراز همهی عواطف چنان صورت میپذیرد که گویی هیچ عاطفهای ندارند. نوعی تکهتکهشدنِ عاطفه وجود دارد که از اشکال افراطی دوپارهسازی است. بنابراین آنها هم عواطف پرخاشگرانهی خود را تکهتکه میکنند و هم از ارتباطات کنار میگیرند تا مبادا پرخاشگر شوند. و تصویرِ خود را به عنوان پرخاشگر برای اجتناب از آن چندپاره میکنند. و گاهی اوقات درکِ بسیار دقیقی از دیگران دارند زیرا بسیار شکاک و دقیق هستند. هیچ چیز از آنها پنهان نمیماند. آنها با وجود پراکندگی هویت، بسیار خوب میدانند که باید دقیقاً از دیگران چه انتظاری داشته باشند. اما در مورد خود، به دلیل چندپارگیِ تمام تجربیات عاطفی، کاملا سردرگم هستند. بنابراین، پراکندگی هویت در توصیف دقیق دیگران هنگام توجه کردن و نگاه یکپارچه به آنها، نمایان میگردد. آنها چوبها را میبینند، درختان را میبینند، اما خود جنگل را نه! و با احتیاط از القای پرخاشگری توسط دیگران، دوری میکنند. آنها طوری به نظر میرسند که انگار به رابطه عاطفی و عشق نیازی ندارند. این اشتباه است. آنها به عشق نیاز دارند، اما میترسند که پرخاشگریشان، پتانسیل عاطفی یک رابطهی خوب با افراد مهم را از بین ببرد.
بنابراین، این کنارهگیری، آنها را از طلبِ بیواسطهی عشق مصون میدارد. و متقابلا آنها برای ابراز هرگونه رابطهی نزدیک با دیگران باید تلاش زیادی بکنند. پس روابط آنها با فاصله است. عاطفه چندپاره است؛ نتیجتا برایشان سخت است که بدانند واقعاً چه میخواهند، و از نیاز عمیق خود به عشق، که مجبورند از ترس طرد شدن آن را انکار کنند، غافل هستند. و بنابراین آنها گوش به زنگیِ بیش از حدی نسبت به وقایع دارند، اما بدون پرخاشگری موجود در شخصیت پارانوئید.
کنارهگیری اجتماعی به جای کنترل همهتوانانه. و احساس ناراحتی و تنهایی و فاصله در موقعیتهای گروهی. بنابراین احساس تنهایی، سردرگمی در مورد خود، عدم آگاهی روشن از نیازشان به افراد مهم زندگی- و [همچنین] آنها جزئیات دقیقی از شخصیت دیگران را بدون اینکه واقعاً آن را در یک نمای یکپارچه کنار هم قرار دهند، ثبت میکنند. اینها ویژگیهای اصلی شخصیت اسکیزوئید هستند و شخصیت اسکیزوتایپال شکل شدیدتر آن است، با این تفاوت که در اسکیزوتایپال، گرایشاتِ ژنتیکی و ارثی قویتری نسبت به شخصیت اسکیزوئید وجود دارد.
پودِر:
فانتزی چه نقشی برای افراد اسکیزوتایپال و اسکیزوئید ایفا میکند؟ سوال من را متوجه شدید؟ چه نقشی دارد؟
کرنبرگ:
کجا، کجا نقش دارد…
پودِر:
فانتزی؟
کرنبرگ:
با کنارهگیری از واقعیتِ اجتماعیِ بیواسطه؛ به دلایلی که ذکر کردم. آنها تعامل خود با دیگران را با یک زندگیِ شدیدا خیالی جایگزین میکنند. آنها در زندگیِ شدیدا خیالی خود، تجلی نیازهایشان در رابطه با دیگران را مییابند. بنابراین به ویژه مستعد ایجاد دنیای درونی خود و ارضای نیازهایشان [در آن] هستند، چون از ترس پرخاشگریِ خود جرات ابراز آن را در واقعیت بیرونی ندارند.
پودِر:
هوم. در مورد کسی که به معنای کلاسیک اختلال شخصیت مرزی دارد چطور؟ چطور ترس شدید آنها از قطع ارتباط، از کنارهگیری دیگری، را درک میکنید؟
کرنبرگ:
خب، به دلیل عملکرد [مکانیزم] دوپارهسازی و فعال شدن پرخاشگری شدید نسبت به افرادی که دوستشان دارند، آنها پرخاشگری خود را فرافکنی میکنند. و هرگونه ناکامی واقعی، واکنشی اغراقآمیز ایجاد میکند. آنها از ترک شدن، طرد شدن، و رها شدن میترسند، زیرا آنها دیگران را با پرخاشگری شدیدی میبینند که نتوانستند در خودشان تحمل کنند.
بنابراین آنها یک راه برای حل معضل بین عشق و پرخاشگری انتخاب میکنند و آن جستجوی یک رابطهی ایدهآل با دیگری به عنوان محافظی در برابر این صحنه است. با طرد پرخاشگرانه از سوی دیگری، آنها بسیار وابسته و از تحمل جدایی ناتوان میشوند. این عدم تحمل جدایی به این واقعیت مربوط است که هر جدایی، بلافاصله به عنوان طردِ پرخاشگرانهی بیمار تعبیر میشود.
[1]. Psychiatry & Psychotherapy Podcast
بخش پنجم: مصاحبه با دکتر اتو کرنبرگ- بخش پنجم و آخر (انگیزه ی درمانگران از کمک کردن به دیگران چیست؟)
بدون دیدگاه