“چراییِ درمان”
جان فردریکسون/ رواندرمانگر
ترجمه: بابک شریف زاده/ رواندرمانگر
درمانگران اغلب خود را با تکنیکشان تعریف میکنند. «من یک درمانگر CBT هستم»؛ «من روانکاوی میکنم». ما در مورد کارمان حرف میزنیم اما در مورد چراییِ انجام آن نه. بیایید در مورد چرایی درمان صحبت کنیم. برای من، درمان فقط یک شغل یا حرفه نیست، بلکه یک رسالت است. این نه گفتگویی منطقی، بلکه ارتباطی قلبی است. فقط «کاری که میکنیم» نیست؛ در مورد «چگونه بودن» ما است. در آموزشهایمان، اغلب تربیت میشویم تا به نظریهای باور داشته باشیم، اما به ما نمیآموزند که با بیمارانمان چگونه باشیم. به ما کمک نمیشود تا به عنوان یک انسان رشد کنیم.
ما میتوانیم به اشتباه درمان را نه راهی که ما را به بیمار میرساند بلکه به مثابهی تکنیکی که با یک چیز انجام میدهیم؛ در نظر آوریم. تعجب میکنید که چرا از کلمه ی «بیمار» استفاده میکنم؟ این کلمه از لاتین آمده است: کسی که رنج میبرد. مردم پیش ما میآیند چون رنج میبرند. آنها از خود میپرسند آیا ما [درمانگران] میتوانیم مشفق باشیم. معنای دیگر آن [کلمه] در لاتین: با هم رنج بردن است. آیا ما میتوانیم به همراه کسی که رنج میبرد رنج ببریم؟ آیا میتوانیم با دربرگرفتن حقایق در کنار هم و قابل تحملتر کردن آن به این بیمار کمک کنیم تا با حقایقی که از آنها اجتناب کرده است؛ رو به رو شود؟
درمان تکنیک است یا رابطه؟ این یک دوگانگیِ غلط است. تکنیکها روشهایی برای برقراری ارتباطی عمیقتر با انسان هستند؛ تا رابطهای شفابخش شکل دهیم. وقتی فراموش میکنیم که ما دو نفر هستیم در ارتباط با هم؛ برای همآفرینیِ یک تغییر؛ به غلط از تکنیکها به عنوان “کاری که با چیزی انجام داده میشود” استفاده میکنیم. درمانگر به یک تکنسین و بیمار به یک شیء بدل میشود. وقتی کار ما یکپارچه و انسجامبخش باشد، تکنیکها راههایی برای با هم بودن هستند که در آن هر دوی ما تغییر میکنیم.
در عوض، ممکن است برای جلوگیری از اضطرابی مجهول از دفاعها استفاده کنیم: “بیماری که از درک ما پیشی میگیرد، فرآیندی پویا که در آن، آینده همیشه ناشناخته است”. به جای قرار گرفتن در موضع بیاطلاعی، به نظریه پناه میبریم. ما از طریق به کارگیری آیینی تکنیکها به شیوهای مکانیکی از اضطراب خود اجتناب کرده و کارمان را “رویکرد” یا “تکنیک” یا رواندرمانی XYZ مینامیم. این ممکن است یک رویکرد یا تکنیک باشد. اما درمان نیست. این دفاع ِ همهتوانی است که به عنوان یک «رویکرد» کادو پیچ شده است. آیینگرایی دفاع ما میشود در برابر حضور تمام عیار در درمان.
مواجههای پویا که در آن بیمار به طور کامل قابل شناخت نیست، جایی که ما کاملاً قابل شناخت نیستیم، جایی که آینده قابل شناخت نیست — این مواجهه، [نوعی] آبستن بودن است که در آن هر دوی ما دوباره به شیوههایی غیرقابل پیشبینی متولد خواهیم شد. وقتی از مارتین بوبرِ فیلسوف خواسته شد که تعریفی از انسان ارایه کند، پاسخ داد: «یک راز». چه میشود اگر درمان جایی باشد که رازی ناشناخته، با رازی ناشناختهی دیگر روبرو میشود؟
درمان، نه تحلیلی منطقی؛ بلکه یک رابطهی قلبی است. نگران ذهنآگاهی نباشید؛ شما قلب آگاه هستید؛ همان باشید. شما نه یک تکنسین، بلکه تجربهپذیری پذیرا هستید. از دل آن گشودگی، تکنیکها — شیوههای بودن — برخواهد خواست. شما به آن پیدایش گوش خواهید داد و انتخاب خواهید کرد. و وقتی انتخابی میکنیم، «بیطرفی» غیر ممکن است. هر مداخلهای که میکنیم، مداخلات دیگر را منتفی میکند. ما همیشه در حال انتخاب هستیم. و این انتخابها با ارزشهای ما هدایت میشوند. به یاد آورید که چرا وارد این حوزه شدید. فقط برای کسب پول نبود. دلیلش این نبود که فکر میکردید کار مطمئنی است. شما میخواستید “شفادهنده” باشید. وقتی به یاد میآورید که چرا کاری را انجام میدهید، مهارتهای شما ارزشهایتان را بازتاب خواهند داد و در نتیجهی متجسم شدن ارزشهایتان، نتایج شما بهبود خواهد یافت.
چه کسانی بهترین نتایج را میگیرند؟ به گفته سیمون سینِک (۲۰۱۱)، افرادی بهترین نتایج را به دست میآورند که به روشنی چرایی انجام این کار را می دانند. گریو (۲۰۰۶) و ومپولد (۲۰۱۱) دریافتند که آگاهی چراییِ انجام کار، الهام بخش اعتماد به نفس بوده و توانایی رهبری را ارتقا میبخشد — دو عاملی که بهترین درمانگران، سوپروایزها و معلمان را متمایز میکنند.
چرا این کار را انجام میدهیم؟ برای تسکین رنج. بیماران از چه چیزی رنج میبرند؟ علائم آنها. اما، علائم بیمار، تاریخچهی تراژیکِ رنج اوست. علائم او ماه نیست، بلکه انگشتی است که به ماه اشاره میکند. بنابراین، ما همیشه برای علائم ارزش قائلیم درحالیکه به جای دیگری نگاه میکنیم — به جایی که به آن رهنمون میکند — به اعماق وجودش. ما علائم را درمان نمیکنیم؛ ما فردی را درمان میکنیم که آن [علائم] را دارد. ما اسکیزوفرنی را معالجه نمیکنیم؛ ما فردی را که از آن رنج میبرد؛ فردی که علائم در او ظاهر میشود را درمان میکنیم. اگر صرفاً در حال درمان یک علامت هستید، بیمار دوباره گم میشود، رها میشود. اگر به واسطهی علائم به فردی که در زیر آن پنهان است دست یابید، بیماری که زندانی است از ورای میلههای بیماریاش به شما خواهد رسید. چرایی انجام کارمان این است.
Bibliography
.Grawe, K. (2007) Neuropsychotherapy. New York: Taylor & Francis Group
.Sinek, S. (2011) Start with Why. New York: Porfolio/Penguin
Wampold, B. E. (2011) Qualities and Actions of Effective Psychotherapists. Video Series I. Systems of Psychotherapy. Washington, D.C.: American Psychological .Associates
Jon Frederickson, https://deliberatepracticeinpsychotherapy.com/articles-on-therapist-development/
بدون دیدگاه