رواندرمانی متمرکز بر انتقال و اختلالات شخصیت با دکتر اتو کرنبرگ 25 آوریل 2025
مصاحبه کننده: دکتر دیوید پودِر/ پادکست روانپزشکی و رواندرمانی[1]
بخش دوم:
«اختلال شخصیت مرزی و دفاعهای اولیه و
زندگی جنسی در شخصیتهای مرزی و نارسیسیستیک»
ترجمه: بابک شریف زاده
- اختلال شخصیت مرزی و دفاعهای اولیه
پودِر:
بسیار عالی. ممکن است که…… امکان دارد……
کرنبرگ:
امیدوارم این چیزها را با اصطلاحات فنی مطرح نکرده باشم.
پودِر:
نه، نه، خوب است. اگر ممکن است دقیقاً بفرمایید که پراکندگی هویت و دفاعهای اولیه در سطح مرزی عملکرد چگونه نمایان میشوند. و ممکن است که در مورد دفاعهای اولیهای که میبینید صحبت کنید؟ چطور میشود آنها را شناسایی کرد؟
کرنبرگ:
بله. فروید دفاعهای ایگو در برابر آگاهی از تعارضهای ناخودآگاه، به ویژه سرکوب و دفاعهای مرتبط با واپسرانی، توجیه، عقلانیسازی و واکنش جبرانی را تعریف کرده بود. اینها دفاعهای ناخودآگاهی بودند که قرار بود در جریان یک درمان روانکاوانه- جستجوی تعارضهای ناخودآگاه بیماران- کشف شوند. ملانی کلاین، که در رشد [دانشِ] روانکاوی در من تأثیر بسیار بهسزایی داشت، گروهی از دفاعهای اولیه را که حول محور دوپارهسازی یا گسستگی اولیه متمرکز بودند؛ کشف کرد که در آن، راه مقابله با تعارض بین عشق و پرخاشگری، دوپارهسازی شدید تجربهی عاطفی بود. پس اینطور نیست که مثلا بیمار ممکن است با عشق رفتار کرده و پرخاشگری خود را سرکوب کند؛ یا ممکن است پرخاشگرانه رفتار کرده و پتانسیل عشق ورزیدن خود را سرکوب کند. بیماران مرزی به طور همزمان عشق و پرخاشگری را ابراز میکنند، اما تحت شرایط عاطفی متفاوت. و آنها وقتی که احساسی متضاد با احساس فعلی خود داشتهاند را؛ به یاد دارند؛ اما نمیتوانند جلوی خودشان را بگیرند و مجبورند همین الان، همان احساسی که در حال حاضر تجربه میکنند را داشته باشند.
بنابراین وقتی احساس خشم میکنند، همهشان خشم است – دیگر عشقی وجود ندارد. و وقتی احساس عشق میکنند، همهشان عشق است و بدون خشم. و ممکن است به راحتی از یک وضعیت به وضعیت دیگر، تغییر حالت دهند. خب این مکانیسم دوپارهسازی است که باعث ایجاد هرج و مرج در روابط آنها میشود؛ چون این تغییرات شدید و ناگهانی در خلق و خو و نگرش باعث ایجاد مشکل در ارتباط با افراد دیگر میشود و آنها نیز در پاسخ، با مشکلات خود به آن رفتارِ آشفته واکنش نشان میدهند. و بنابراین، در اختلالات شخصیت گرایشی به برقراری تعاملات غیرمعمول با افراد دیگر و تحریف تمام روابط وجود دارد.
مکانیسمِ اولیهی دیگر، همانندسازی فرافکنانه است. همانندسازی فرافکنانه گرایشی است به نسبت دادن چیزی به دیگری، که شخص در آن لحظه تحمل آن را در خود ندارد. به طوری که وقتی در حالت ایدهآلسازی هستید، پرخاشگریِ خود را به شخص دیگری فرافکنی میکنید، انگیزه و رفتار پرخاشگرانه را به شخص دیگری نسبت میدهید و بدون اینکه از آن آگاه باشید، آن را در او القا کرده و سپس سعی میکنید آن را کنترل کنید.
بنابراین همانندسازی فرافکنانه، ادراکی است که با کوشش القایی و کنترل ترکیب شده است. و این شکل ابتدایی مکانیسمهای پیشرفتهای است که در فرافکنی نمایان میشود؛ که به معنای نسبت دادن چیزی درونی به شخص دیگری است؛ اما بدون هیچ گونه تماس درونی با آنچه که شما فرافکنی میکنید. در فرافکنی، شما فقط اعلام میکنید که دیگری آن چیزی است که شما نیستید و آنطور احساس نمیکنید. در همانندسازی فرافکنانه، شما چیزی را به دیگری نسبت میدهید، و می دانید که آن چیز چه احساسی دارد، و آن را در دیگری ایجاد میکنید، و بعد باید آن را کنترل کنید. بنابراین همانندسازی فرافکنانه، شکل ابتدایی فرافکنی است. مکانیسم دیگر ایدهآلیسازی بسیار بدوی است که به دلیل عدم تحمل پرخاشگری خود نسبت به ابژهی ایدهآل، اصلاح نمیشود. در ایدهآلسازی، یا ایدهآلسازیهای سطح بالاتر، محدودیتهای خود تشخیص داده میشوند. در نوع ابتدایی- کسی ایدهآل است، و شما به طور ضمنی با او همانندسازی میکنید و ایدهآل میشوید.
و آرزوی کنترل مطلق بر دیگری. تلاش برای انکار احساس یا عملی که داشتهاید، اما به دلیل مکانیسم دوپارهسازی دیگر وجود ندارد. این مکانیسمی اولیه است. بنابراین دوپارهسازی، همانندسازی فرافکنانه، کنترل همهتوانانه و انکار؛ اینها مکانیزمهایِ دفاعیِ اولیهیِ معمول هستند. و آنها الگوی رفتاری افراد را نشان میدهند [درحالیکه] مکانیسمهای پیشرفته فقط رفتار افراد را نمایان میکنند. دفاعهای اولیه غالبا در رفتار عادتی افرادی که از همانندسازی فرافکنانه و دوپارهسازی و کنترل همهتوانانه استفاده کرده و جنبههایی از خودشان را که در زمانهای دیگر مشهود بودهاند، انکار میکنند، نمایان میشوند.
و بنابراین ما میتوانیم از طریق این رفتارها، اختلال شخصیت را تشخیص دهیم. چگونه اختلال شخصیت را تشخیص میدهیم؟ ما سعی میکنیم بفهمیم که فرد در کار و حرفه، عشق و رابطهی جنسی، زندگی اجتماعی، روابط خانوادگی، خودباوری و علایق و سرگرمیهای اوقات فراغت چگونه عمل میکند. و چیزی که ما، در مصاحبهی ساختاری، از مردم بیشتر میپرسیم این است که در کارتان چگونه هستید؟ خوشحال هستید یا نه؟ احساس مفید بودن میکنید یا نه؟ با دیگران کنار میآیید یا نه؟
- زندگی جنسی در شخصیتهای مرزی و نارسیسیستیک
و ما همین سوال را در مورد زندگی جنسی آنها میپرسیم. آیا خوشحال هستید؟ آیا رابطهای [جنسی] دارید؟
رابطه جنسی پیچیده است، نه تنها به این دلیل که جنبهای اساسی از زندگی است که در بطن واقعیت متعارف قرار داشته، معمولاً سرکوب شده و بسیار خاص است؛ بلکه به این دلیل که به طور ضمنی شامل ادغام بُعد شهوانی، هیجان جنسی، ارگاسم و رفتار جنسی با احساسات عشق و مهربانی است.
و وقتی ما تمایلات جنسی را مورد مطالعه قرار میدهیم، هم فقدان یکپارچگیِ متعارض که به واسطهی آن، امور شهوانی و عاطفی از هم جدا مانده و مشکلات جدی در روابط صمیمانه ایجاد میکنند؛ و هم میزان ادغامِ جنبههای شهوانی و عاطفی که به طور طبیعی و بالغانه اتفاق میافتند را بررسی میکنیم. بنابراین سعی میکنیم در این مورد اطلاعات کسب کنیم. و در مورد زندگی اجتماعی، بررسی میکنیم که، دوستان او و محیط اجتماعیاش تا چه حد به زندگی فرد غنا میبخشند. یا به هر دلیلی فرد تا چه حد احساس انزوا میکند و چقدر در ایجاد چنین زندگیِ اجتماعیای ناتوان است. و او تا چه میتواند رابطهای عمیق، به صورت دوستانه نه صرفا در قالب عشق جنسی، برقرار کند و یا تا چه حد این امر ممکن نیست؟ و در بیمارانی با سازمان شخصیت مرزی، معمولاً در کار و حرفه، عشق و رابطه جنسی و در زندگی اجتماعیشان، و در زندگی خانوادگی- مثلا بین والدین و فرزندان- مشکلاتی جدی وجود دارند. پس در حال حاضر، مطالعهی دقیق عملکرد فعلی به تشخیص اختلال شخصیت منجر میشود.
پودِر:
ممکن است کمی بیشتر در مورد کسی که سطح مرزی سازماندهی داشته و صمیمیت جنسیاش غالبا از بخش شهوانیاش جدا شده؛ توضیح بدهید. این چطور خودش را نمایان میکند؟ کدام گفتهی بیماران به شما میفهماند که آنها این دو بخش را از هم جدا کردهاند؟
کرنبرگ:
اول از همه، باید حرفم را اصلاح کنم – اینکه در بیمارانی با سطح بالاتری از عملکرد یا سطح عملکرد نوروتیک هم جدایی بین عشق و رابطه جنسی وجود دارد. یعنی افرادی با شخصیت مازوخیستیک که یک اختلال شخصیت غیرمرزی است. اما در سازمان شخصیت مرزی، بیماران بیشترین مشکلات را دارند. که عموما در شخصیت نارسیسیستیک دیده میشود. آنها غالبا مشکلات بزرگی در روابط صمیمی دارند. آنها نمیتوانند رابطهای صمیمانه را حفظ کنند. مردان فقط مدت کوتاهی با زنان رابطه دارند – این تمام چیزی است که آنها پیش از محو شدن رابطهشان؛ میتوانند تحمل میکنند- بنابراین آنها فقدان صمیمیت در عشق را با آزادی در رابطه جنسی جایگزین میکنند. پس شما مردانی را مییابید- همین امر در مورد زنان نیز صادق است- مردانی که با زنان زیادی وارد رابطه میشوند، روابط جنسی عالی و شیفتگی شدیدی دارند که تنها چند هفته یا چند ماه طول میکشد. بعد حوصلهشان سر میرود، خسته میشوند، رابطه را تمام میکنند و وارد رابطهی بعدی میشوند.
بنابراین، شکل رابطه جنسی در آنها، الگوی حفظ روابط کوتاه و تکراری و بدون ظرفیتِ داشتنِ رابطهای عمیق را نمایان میسازد. از سوی دیگر، ممکن است آنها با زنی که نوعی عملکرد مادرانه دارد و آنها هیچ علاقهی جنسی به او نداشته و یا نسبت به او رفتار بسیار آزمندانه و بهرهکشانهای دارند؛ رابطهای به شدت وابسته داشته باشند. بنابراین آنها ممکن است مردان متأهلی باشند که مانند کودکان رفتار میکنند؛ نسبت به زنانی که این وضعیت را تحمل میکنند، استثمارگر هستند، در حالی که با زنان دیگری رابطهی جنسی دارند. این یک حالت است. احتمال دیگر این است که رابطهی جنسی کاملی وجود داشته باشد، که در آن بین پرخاشگری شدید و طرد شدن، تناوب وجود دارد. در نتیجه مواجههی دوباره با رابطه جنسی به آنها این امکان را میدهد که مجددا با رابطهای روبرو شوند که در آن عمق و وابستگی وجود دارد. برخلاف شخصیت نارسیسیستیک، بیمار مرزی غیر نارسیسیستیک معمولی، قادر به حفظ روابط بلندمدت است، اما در درون هر یک از این روابط، هرج و مرجی وجود دارد که در آن عشق و پرخاشگری به سرعت جا به جا شده و باعث ایجاد تعارضات مزمن بین زوجین میشوند.
بیمارانی هستند که- البته بیمارانی با بازداری کامل تکانههای جنسیشان هستندکه پرخاشگری در مراحل اولیه رشدشان آنقدر زیاد بوده که اجازه بروز میل جنسی را نداده است، یا آموزش کاملاً خشک و انعطافناپذیر، رفتار جنسی آنها را به شدت مهار کرده یا تمایلات جنسیشان به اجبار در سطح کودکانه باقی مانده است. زندگی جنسی با تولد آغاز میشود – چیزی که اکنون میدانیم این است که اگر بچهها را رها کنید، اگر آنها را به حال خود بگذارید، به این معنا که رفتار جنسی را ممنوع نکنید، آنها در نیمهی دوم سال اول زندگی خودارضایی را شروع میکنند. و پسران و دختران همچنان در طول سال دوم زندگی، خودارضایی میکنند. دختران به طور کلی تمایل دارند این مرحلهی اول خودارضایی را در حدود سه سالگی به پایان برسانند، اما بعداً در پنج یا شش سالگی دوباره آن را از سر بگیرند. پسران، اگر ممنوع نشود، تمایل دارند تا بزرگسالی به خودارضایی ادامه دهند.
وقتی که هیچ راه ارضای جنسیِ دیگری وجود نداشته باشد؛ خودارضایی یک فعالیت جنسی نرمال است و ما میدانیم که این یک جنبهی طبیعی از روانشناسی نوزادان است. زیگموند فروید ما را به اینجا رهنمون کرد؛ و صد سال طول کشید تا این موضوع به آرامی جا بیفتد. حتی در اشکال مدرن ادیان مختلف غربی، خودارضایی دیگر گناه کبیره نیست. پس علم توانسته است نگرش ما را نسبت به تمایلات جنسی تغییر دهد. اما به طور کلی، در سازمان شخصیت مرزی، تمایلات جنسی آنقدر با پرخاشگری ترکیب میشود که تعارضات مزمن و آشفته از یک رابطهی جنسی خوب و پایدار، با عشق پایدار و ارضای جنسی پایدار جلوگیری میکنند – هیجان جایگزینی برای ناتوانی است – یک زن ممکن است از نظر جنسی با یک مرد برانگیخته و یا ارگاسم شود، در حالی که به مردی دیگر هیچ واکنشی نشان نمیدهد. پس روشی خشن برای دوپارهسازی یا جداسازی در زندگی جنسی وجود دارد. نمیدانم که آیا به سوال شما پاسخ دادهام یا نه.
پودِر:
آیا سادیسم در تمایلات جنسی به طور خاص، در نارسیسیسم، بیشتر دیده میشود؟ یا مختص یک تیپ شخصیتی خاص است؟ این موضوع را در کارهایی که انجام دادهاید چگونه ارزیابی میکنید؟
کرنبرگ:
همه ما پتانسیل عشق و پرخاشگری را داریم. این یک امر جهانی است. معمولاً عشق بر پرخاشگری پیروز میشود. از دوران نوزادی به بعد، ما تجربهی روابط خوب بیشتری نسبت به روابط بد داریم. اما البته، کودکان آسیبدیدهای هم وجود دارند که در زندگیشان عمدتاً تجربیات بدی داشتهاند. راجع به آنها- همه چیز اشتباه پیش میرود. در شرایط عادی، ما از طریق تأیید خود، با سرسختی و با دفاع واقعبینانه از خود، از پرخاشگری به طور سازندهای استفاده میکنیم. پرخاشگری نیز وارد تمایلات جنسی میشود. به این معنا که از ابتدای زندگی، لذتی در دخول و مورد دخول واقع شدن وجود دارد که از قبل کیفیتی جنسی دارد. در گاز گرفتن، در گاز گرفته شدن، در یکی شدن عاشقانه با دیگری از طریق لمس پوست- و همچنین احساسی که در آن کسی در بدن دیگری دخول میکند یا مورد دخول قرار میگیرد – نوعی کیفیت جنسی وجود دارد. بنابراین، تکانههای جنسی از ابتدای زندگی در ظرفیت تجربهی هیجان جنسی و لذت جنسی در تماشای شریک زندگی، نوزاد در حال تماشای مادر و مادر در حال تماشای نوزاد، خود را نشان میدهند که منشأ چشمچرانی یا لذت جنسی با دیدن قسمت ممنوعهی جنسی دیگران است.
و نمایشگری، که نقطه مقابلِ آن است. لذت جنسی در نشان دادن قسمتهای ممنوعه بدن خود به دیگران، به منظور تحریک آنها. در مازوخیسم، لذت اندکِ ناشی از دردِ خفیف، بخشی از هیجانِ جنسی است. و لذت سادیستی ناشی از القای درد در دیگری، زمانی که فضایی عاشقانه حکمفرما باشد؛ بخشی از هیجان جنسی است و نشان دهندهی لذت شهوانی ناشی از یکیشدن متقابل میباشد. وقتی میزان پرخاشگری بیش از حد باشد، این تمایلات غالب شده و مشکلاتی ایجاد میکنند.
و مهمترین مشکل این است که پرخاشگریِ بیش از حد، رابطه جنسی معمولی را خطرناک میکند- خطرناک برای دخول و خطرناک برای مورد دخول واقع شدن. و بنابراین، آنچه که باقی میماند، معادل کودکانهای است از خودارضایی، چشمچرانی، نمایشگری و فتیشیسم. و وقتی آنها به مقدمهای ضروری برای رابطهی جنسی بدل میشوند، زمانی که فرد تنها پس از ارضای این تمایلات شهوانی اولیه و پیش تناسلی، به امنیتِ هیجانِ جنسی و ارگاسم دست مییابد؛ ما آنها را انحراف جنسی یا پارافیلیا مینامیم. بنابراین، انحرافات جنسی در واقع بازداریهای جنسی از رفتارهای جنسی عادی هستند – عقبنشینی از آن به سوی معادلهای کودکانه.
به هر حال، روابط جنسی عادی شامل تمام آن اجزای کودکانه هستند. بنابراین زوجی که رابطهی جنسی خوب و بالغی دارند، ممکن است بازیها، نمایشها، خیالپردازیها و فعالیتهایی با کیفیتِ مازوخیستی، سادیستی، نمایشگری، چشمچرانی، دگرجنسگرایانه و همجنسگرایانه داشته باشند؛ و در مورد همجنسگرایی و دگرجنسگراییِ ناخودآگاه- ما هر دو گرایش را داریم، اگرچه معمولاً در بیشتر موارد یکی از آنها به وضوح غالب است. اما افرادی هستند که هم تمایلات همجنسگرایانه و هم تمایلات دگرجنسگرایانه را در درجات مختلف حفظ میکنند. بنابراین، تمایلات جنسی پیچیده میشوند. این موضوع در مدها و جنبشهای سیاسی اخیر برجستهتر شده است.
بدون دیدگاه