متخصصان چگونه ماهر می­شوند؟

جان فردریکسون
ترجمه: بابک شریف زاده

برای کمک به بیماران، ما باید مهارت‌ها و تکنیک‌هایی داشته باشیم که بر پایه­ی یک نظریه­ی رشد استوار  شده باشند و این مهارت­ها با نظریه­­ای درمانی که با تحقیقات پشتیبانی می‌شوند، حمایت گردند. درمان حرفه­ای فقط گفتن چیزهایی مثل “به حرف دلت گوش کن[1]“، ” قدر زندگی رو بدون[2]” یا ” هر چه پیش آید خوش آید[3]” نیست. درمانگران متخصص، نظریه­ی خودشان، تکنیک‌هایی که از آن نظریه سرچشمه می‌گیرند و تحقیقات پشت آن را می‌شناسند.

تحقیقات (وَمپولد، 2010 و ۲۰۱۵) نشان داده است که درمانگرانی که مهارت‌های فراشناختی خاصی دارند، نتایج بهتری می‌گیرند. آن مهارت‌ها چیستند؟ طبق گفته‌ی تریسی، وَمپولد، لیختنبرگ و گودیِر، ۲۰۱۴، بهترین درمانگران قادرند در داخل و بین جلسات الگوهای معنادار و مهمی را مشاهده کنند. آنها می‌توانند تصویر کلی را دیده و درک منسجمی از مشکلات بیمار ارائه دهند. این درمانگران می­توانند بسیار سریع‌تر و دقیق‌تر اطلاعات را در جلسات پردازش کنند. آنها به سرعت الگوها را در جلسه می‌بینند و می‌توانند بلافاصله واکنش نشان دهند. آنها می‌توانند مشکل بیمار را در سطوح مختلف و عمیق‌تر از درمانگران مبتدی ببینند و توصیف کنند. آن‌ها زمان بیشتری را صرف تمرین هدفمند[4] می‌کنند. یعنی، آنها تحت نظارت هستند و مشکلات کار خود را تجزیه و تحلیل می‌کنند، جلسات خود را ارزیابی می‌کنند، رونوشت‌های خود را مطالعه می‌کنند و نوارهای ویدیویی کار خود را می­بینند. در نتیجه، آن‌ها مهارت‌های خودنظارتی بسیار قوی‌تری دارند.

برای ماهر شدن، اینکه تحصیلات تکمیلی داشته و مدرک خود را دریافت کرده باشید؛ کافی نیست. مجوز داشتن برای کار به معنای توانایی انجام کار نیست. اخیرا در یک مطالعه­ی آزمایشی، ما درمانگری را یافتیم که نرخ عدم موفقیت او ۸۶٪ بود! و تحقیقات مشخص کرده است که هیچ مدرکی برای اثبات این ادعا که «تجربه به تنهایی منجر به افزایش تخصص می‌شود» وجود ندارد. در واقع، شواهدی نیز وجود دارد که نشان می­دهد ما بدون نظارت، آموزش و راهنماییِ بیرونی، به مرور زمان بدتر می‌شویم. (گلدبرگ و همکاران، در دست چاپ). تخصص نیازمند سال‌ها خودآموزی، نظارت، آموزش فراوان، روان‌درمانیِ شخصی و تحلیل رونوشت‌ها و نوارهای ویدیویی خودتان است. اگرچه درمان اغلب علم یا هنر نامیده می‌شود، اما یک کار فنی نیز هست.

من کمی در مورد کار فنی می‌دانم، چون در کودکی در مغازه­ی آهنگری پدرم کار می‌کردم. و بعداً یک نوازنده­ی حرفه‌ای شدم. وقتی درمانگر شدم، از اینکه چقدر به فنِ درمان، تکنیک و درکی از بیمار که از طریق آن تکنیک حاصل می­شود، توجه کمی می‌شد، شگفت‌زده شدم. مدام خواهان توصیه­های تکنیکی خاصی بودم و گاهی اوقات در مقام سوپروایزر نسبتاً سخت‌گیر در نظر گرفته می‌شدم. بعدها روزی سوپروایزری به من گفت: “جان! تو زیادی نگرانِ تکنیکی؛ یادت باشه درمان یه هنره”. آن هفته من در حال اجرای سمفونی مالر با ارکستر سمفونی ملی بودم. من چیزهایی در مورد هنر می‌دانستم.

هیچ‌کس نمی‌خواهد به موسیقی نوازنده‌ای گوش کند که تسلطی بر ساز خود ندارد. پس، اگر من مهارت‌های درمانی خاصی نداشته باشم که مرا از هر فرد معمولی، که از خیابان آورده شود،  مفیدتر کند، بیمار چرا باید به من اعتماد کند؟ سوپروایزر من به اشتباه درمان را هنر در نظر می‌گرفت، هنر به عنوان یک چیز کَشکی![5] تصور کنید که چند نفر برای اولین بار در پارک با کوبیدن طبل‌ها چیزی می­نوازند. سرگرمی؟ بله. هنری که حاضرید برایش پول بدهید؟ خیر. درمان نیز مانند هنر، نیازمند آموزش و یادگیری زیادی در مورد نظریه و تکنیک است — اگر بخواهیم در آن به مهارت برسیم!

برای متخصص شدن، ما باید فن درمان را بیاموزیم. مشکل این است که بیشتر آموزش‌های روان‌درمانی، تئوری را آموزش می‌دهند، اما نحوه‌ی به‌کارگیری آن در عمل را نمی‌آموزند. درمانگران یاد می‌گیرند که به جای فکر کردن به نظریه‌های خاص، به آنها باور داشته باشند. و اگرچه ممکن است چندین نظریه را در دوره تحصیلات تکمیلی آموخته باشند، اما مهارت­هایی هست که از طریق هیچ یک از این نظریه­ها حاصل نمی­شود. جای تعجب نیست که بسیاری از درمانگران تازه‌کار احساس عدم تسلط می‌کنند. آنها همینطور هستند!

ضمناً، اگر نظرات من در مورد آموزش و نظارت بر روان‌درمانی خیلی تند و تیز به نظرتان می­رسد، این تحقیق را بخوانید. نِیمن، نافزینِر و اسمیت (۲۰۱۱) دریافتند که آموزش استاندارد روان‌درمانی هیچ تغییری در نتایجِ درمانی کارآموزان با بیماران ایجاد نکرده است. الیس و همکاران (۲۰۱۴) دریافتند که ۹۳٪ نظارت­ها در روان‌درمانی بی­فایده و ۳۵٪  آنها مضر هستند! منطقی به نظر می­رسد. اگر تئوری را آموزش دهیم، اما نحوه‌ی به‌کارگیری آن در عمل را نه، نتیجه‌ی درمان بهبود نخواهد یافت.

فرض کنیم درمان یک فن است. کسانی که کار فنی می­کنند چطور ماهر می‌شوند؟ آدم فنی هنگام برخوردن به یک مشکل شروع به حل آن می­کند. او در عمل با چیزهای غیرقابل پیش‌بینی کار می‌کند، نه با مسائل انتزاعیِ روی تخته سیاه. دقیقا به معنای واقعی کلمه! وقتی پدرم وسطِ مزرعه­ی ذرت روی کمباین کار می‌کرد، نمی‌توانست به فرمول‌ها یا آیین‌ها تکیه کند. مجبور بود بیازماید، با آنچه در دسترس داشت کار کند و ببیند چه چیزی جواب می‌دهد.

در مغازه آهنگری پدرم، وقتی تراکتور یک کشاورز خراب می‌شد، نمی‌توانستیم یک هفته صبر کنیم تا قطعه‌ای از شهر بیاید. باید می‌فهمیدیم که چطور با وسایل موجود، قطعه­­ی جدیدی بسازیم. ما در حال انجام دادن کار [آن را] یاد می‌گرفتیم. یک راه حل را امتحان می‌کردیم. اگر آن جواب نمی‌داد، راه حل دیگری را امتحان می‌کردیم. صنعتگران همیشه در این مبارزه و چالش مداوم رشد می­کنند. و چون آنها کار یکدیگر را می‌بینند، دائماً برای بهتر شدن به یکدیگر  انگیزه می­دهند.

دقت کرده‌اید که درمانگران گاهی اوقات چطور لاف می‌زنند؟ صنعتگران این کار را نمی‌کنند. نیازی به این کار ندارند. همه کار دیگران را دیده‌اند. در کار فنی همه می‌داند چه کسی خوب است و چه کسی خوب نیست. در دنیای شطرنج، صلاحیت­هایتان در سختی بازی‌هایی که در آنها برنده شده‌اید سنجیده می‌شوند.

همه نمره ELO شما را می‌دانند. در موسیقی، نوازندگان صدای یکدیگر را شنیده‌اند، پس سلسله مراتب تسلط بسیار واضح است. در دنیای درمان، ما کار یکدیگر را نمی‌بینیم. ما فقط می‌شنویم دیگران چقدر خوب در مورد کارشان حرف می­زنند. ما نه به خاطر کار خوبمان، بلکه به خاطر سخنرانی‌های خوبی که ارائه می‌دهیم، مورد احترام قرار می‌گیریم. در موسیقی، شطرنج یا بسکتبال هرگز نمی‌توانید از این موضوع قسر در بروید.

فرض کنید یک فروشگاه موسیقی مثل یک مرکز درمانی سازماندهی شده باشد. هزاران سی‌دی وجود داشت از افرادی، که درباره­ی کنسرت‌هایی که شنیده بودند صحبت می‌کردند؛ اما فقط شش سی‌دی از کنسرت‌های واقعی! به این فکر کنید. ما فقط چند دی‌وی‌دی از درمان و تعداد انگشت‌شماری رونوشت از جلسات واقعی داریم که به‌طور گسترده برای مطالعه توسط درمانگران در دسترس باشند. کار ما در خفا صورت می­پذیرد. ما به این شکل بهتر نمی­شویم. باید مانند صنعتگران کارمان را به یکدیگر نشان دهیم و کار همدیگر را ببینیم تا بتوانیم از هم یاد بگیریم. و این یعنی باید از کارمان فیلم بگیریم.

نوازندگان بهتر می‌شوند زیرا تمرین‌های خود را ضبط می‌کنند و به آن گوش می‌دهند. آنها به منظور افزایش تسلط فنی از مترونوم استفاده می‌کنند تا مطمئن شوند که با سرعت مناسبی تمرین می‌کنند. آنها ممکن است با یک تیونر کُرگ [6]تمرین کنند تا مطمئن شوند که کوک می‌نوازند. بازیکنان شطرنج بهتر می‌شوند چون بازی‌هایشان را بررسی می‌کنند تا بفهمند کجا اشتباه کرده‌اند. بازیکنان حرفه‌ای فوتبال به این دلیل بهتر می‌شوند که نوارهای ویدیویی بازی‌هایشان را با مربی‌ای که به آنها نشان می‌دهد چگونه حرکاتشان را برای بازی بعدی بهبود بخشند، بررسی می‌کنند. درمانگران وقتی نوارهای ویدیویی جلسات خود را بررسی ‌کنند تا بتوانند اشتباهات خود را ببینند و دریابند که چگونه دفعه­ی بعد بهتر عمل کنند، بهتر می‌شوند.

این امر مستلزم نگرشی کنجکاوانه (پذیرش این نکته که ما دانشجویانی همیشگی هستیم) و آمادگی در برابر آسیب‌پذیریِ ناشی از در معرض دید بودن کارمان است. اگر این گام را برداریم، خواهیم دید که همیشه در کار خود به شکل فزاینده­ای پیشرفت خواهیم کرد. این بدان معناست که ما فرهنگی از تعالی را بر اساس دیدن و مطالعه­ی کار یکدیگر ایجاد می‌کنیم. هنرمند همیشه به دنبال تعالی است، نه فقط گذران زندگی! (سنِت ۲۰۰۸).

اکثرِ درمانگران پس از اخذ مجوز، دیگر تحت سوپروژن فردی قرار نمی‌گیرند. این یکی از دلایل متوقف شدن رشد فردی است. من گمان می‌کنم که این دلیل اصلی عدم بهبود نتایج درمان در طول پنجاه سال گذشته است: اگر ما پیشرفت نکنیم، نتیجه نیز بهبود نخواهد یافت!

به طور سنتی، یک فرد حداقل هفت سال به عنوان شاگرد در یک حرفه کار می‌کرد تا زمانی که به یک استادکار ماهر تبدیل شده و بتواند به تنهایی به کار خود ادامه دهد. اما حتی پس از هفت سال، تا زمانی که «شاهکاری» خلق نمی‌کرد که توسط انجمن به عنوان یک استاد پذیرفته شود، به عنوان استادی نمی­رسید. در شطرنج، موسیقی و فوتبال مشخص است که چه مهارت‌هایی باید آموخته شوند و چه سطحی از مهارت‌ها، تسلط محسوب می‌شود. در مدرسه­ی موسیقی، شما باید یک رسیتال[7] اجرا کنید که تسلط شما بر ساز را نشان دهد و فارغ‌التحصیلی به عملکرد واقعی شما که توسط هیئت اساتید قضاوت می‌شود، بستگی دارد. از آنجایی که ما کار درمانگران دیگر را نمی‌بینیم، هیچ ایده‌ای نداریم که آنها چه سطحی از مهارت را دارند. و از آنجایی که نمایشِ کار ما بسیار نادر است، ما حتی مجموعه‌ای از «شاهکارهای» حرفه­ی روان­درمانی نداریم که بتوانیم از آنها به عنوان استاندارد طلایی حوزه خود یاد کنیم. این چیزی است که باید ایجاد کنیم.

پس یک درمانگر چگونه ماهرتر می‌شود؟ مهارت‌هایی را که برای تسلط در کار ضروری هستند، بیاموزید. تمرین‌های مهارت‌آموز را انجام دهید. از کار خود فیلم بگیرید. همین عمل فیلم گرفتن از کار، حتی اگر به آن نگاه نکنید، نتیجه­ی کار شما را بهبود می‌بخشد. فیلم خود را بررسی کنید. سپس فیلم خود را به یک سوپروایزر نشان دهید. فیلم‌های خود را تماشا کنید تا ببینید چه کاری را درست انجام می‌دهید. از جلسات خود یادداشت برداری کرده و آنها را تجزیه و تحلیل کنید. ویدیوهایتان را تماشا کنید و به آنچه احساس می‌کنید توجه کنید، تا از احساسات و واکنش‌های ناخودآگاهی که ممکن است باعث واکنش به جای پاسخ به بیمارتان شوند، آگاه‌تر شوید. احساساتی را که در درمان ایجاد می‌شود تجزیه و تحلیل کنید تا بتوانید از ارتباطات عاطفی ایجاد شده در جلسه، آگاه شوید. یک گروه از همکاران تشکیل دهید که به نوبت نوارهای ویدیویی کار خود را به یکدیگر نشان دهید. هر چه زمان بیشتری را صرف خودنظارتی کنید، سریع‌تر و بیشتر پیشرفت خواهید کرد. از مقاله­ی من در مورد خودنظارتی به عنوان راهنما استفاده کنید.

این کاری است که افراد در سایر حرفه‌ها برای متخصص شدن انجام می‌دهند. شما هم می‌توانید این کار را انجام دهید.

Bibliography

Ellis, M. V., Berger, L., Hanus, A. E., Ayala, E. E., Swords, B. A., Siembor, M. (2014). Inadequate and Harmful Clinical Supervision: Testing a Revised Framework and Assessing Occurrence. The Counseling Psychologist, 42 (4), 434–472. doi:10.1177/0011000013508656

Goldberg et al (in press), quoted in Rousmaniere, T. (2016) Deliberate Practice: a guide to improving clinical effectiveness. New York: Routledge.

Nyman, S.J., Nafzinger, M.A., Smith, T.B. (2011) Client outcomes across counselor training level with a multi-tiered supervision model. Journal of Counseling and Development, 88, 2-4-209.

Sennett, R. (2009) The Craftsman. New Haven: Yale University Press.

Tracey, T.J.G, Wampold, B.E., Lichtenberg, J.W., Goodyear, R.K. (2014) Expertise in Psychotherapy: An Elusive Goal? American Psychologist, 69, 218-229.

Wampold, B.E. (2015) How important are the common factors in psychotherapy: An update. World Psychiatry, 14, 27-77.

Wampold, B.E., Budge, S.L. (2010) The 2011 Leona Tyler Award Address: The relationship – and its relationship to the

common and specific factors of psychotherapy. The Counseling Psychologist, 40, 601- 623.

[1]. Trusting your gut

[2]. logging hours

[3]. anything goes

[4]. deliberate practice

[5]. as woo-woo

[6]Korg tuner

7- به اجرای موسیقی آوازی یا سازی (بی‌کلام) توسط یک نوازنده (گاهی همراه با پیانو) یا اجرایی از کارهای یک آهنگساز گفته می‌شود.

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *